مثل کوهیم و از این فاصله هامان چه غم است
لذت عشق من و تو، نرسیدن به هم است
ما دو مغرور، دو خودخواه، دو بد تقدیریم
عاشقی کردن ما شرح عدم در عدم است
مثل یک تابلوی نیمه ی نفرین شده ای
دست هر کس که به سوی تو بیاید، قلم است
عشق را پس زدی ای دوست، ولی پیش خدا
هر که از عشق مبرا بشود، متهم است
.
می روی، دور نرو، قبل پشیمان شدنت
فکر برگشتن خود باش و زمانی که کم است
قبل رفتن بنشین خاطره ای زنده کنیم
بنشین چای بریزم، بنشین تازه دم است