ای کاش دلم اسیر و بیمار نبود
دربند نگاه او گرفتار نبود
من عاشق و او زعشق من بیخبر است
ای کاش دل و دلبرو دلدار نبود....
آخرش نفهمیدم اینجائی که هستم تقدیر من است یا تقصیر من... من که در این جمع گذشتم از هرچه ارزوست
دست غم دیگر چه میخواهد از دل تنهای من
مطمئن باش و برو
ضربه ات کاری بود
دل من سخت شکست
و چه زشت به من و سادگی ام خندیدی
به منو عشقی پاک که پر از یاد تو بود
و خیالم میگفت تا ابد مال تو بود
تو برو
برو تا راحتتر تکه های دل خود را ارام سر هم بند زنم!
مددكار اجتماعي...برچسب : نویسنده : arminbabaia بازدید : 57